موانع شکل گیری امنیت دسته جمعی درخلیج فارس
چکیده :
خلیج فارس به دلیل منابع عظیم نفتی و موقعیت خاص ژئوپلیتیکی هنوز هم مورد توجه و تاثیر گذار بر سیاستگذاری کشور های بزرگ و قدرتمند قرار دارد . به دلیل وابستگی امنیت بسیاری از کشورها با امنیت منطقه خلیج فارس باعث شده که حوادث و وقایع آن جنبه فرامنطقه ای و بین المللی به خود گیرد . در مقاله حاضر دلایل عدم شکل گیری امنیت دسته جمعی در منطقه مورد بررسی قرار می گیرد . و به دنبال این است که مشخص نماید که چرا امنیت دسته جمعی در منطقه تنها با تاثیرات و نقش قدرت های فرامنطقه ای شکل گرفته و کشورهای منطقه نتوانسته اند بدون قدرت های خارجی به چنین مهمی دست یابند . بر این اساس عوامل تاثیر گذار بر این مسئله را در سه سطح ملی ( ساختار سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ) سطح منطقه ای ( بخش پیرامونی ، اختلافات سیاسی ، اقتصادی ،نظامی ، اجتماعی ) و سطح بین المللی ( تاثیرات غرب و عوامل تاثیر گذار جدید جهانی ) مورد بررسی و شناسایی قرار می دهد . از دید این مقاله کشورهای منطقه دارای پتانسیلهای بالقوه ای به صورت مشترک می باشند که می توانند امنیت دسته جمعی را در راستای توسعه و اتحاد منطقه ای همراهی کنند .
کلید واژه ها : امنیت دسته جمعی ، ساختار سنتی ، رقابت های نظامی ، نظام بین الملل ، عوامل تاثیر گذار جدید جهانی
مقدمه :
منطقه خلیج فارس که هشت کشور حاشیه آن یعنی : جمهوری اسلامی ایران ، عراق ، کویت ، عربستان ، بحرین ، قطر ، امارات متحده عربی و عمان و نیز تنگه استراتژیک « هرمز » را در بر می گیرد در طول تاریخ از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده است . در طول تاریخ منطقه خلیج فارس با دریایی بس فراتر از امروز ، متمدن ترین و قوی ترین دولتها و مردم را در خود جای داده بود و از این نظر بر دنیای پیشرفته و متمدن آن روند برتری داشت و زمانی دیگر به علت وجود راههای بازرگانی ادویه و غیره شهرت و اهمیت داشت .
با وجود تحولات شگرف در اواخر قرن پانزدهم که در اروپا ایجاد گردید و دوران سیاه قرون وسطی که با قدرت مطلق کلیسا در اروپا همراه بود به پایان رسید و یک دوره تحولات و دگرگونی در علوم و فنون به وجود آمد که معروف به دوره روشنگری و دوره رنسانس ( تجدید حیات علم و دانش و هنر ) شد . این مسئله با پراکنده شدن افسانه ثروت بیکران مشرق زمین که پس از انتشار سفرنامه های « مارکوپولو » در ذهن اروپاییان ایجاد شده بود زمینه های تسلط بر تجارت پر سود شرق را برای آنها فراهم نمود . و به این صورت بوده که دولتهای سلطه گر اروپایی یکی پس از دیگری شروع به گسترش نفوذ خود در منطقه خلیج فارس نمودند .
دوران استعمار کهن جای خود را به استعمار نو داد و در این دوران که اروپائیان با توجه به کشف نفت در سال 1908 در مسجد سلیمان نفوذ خود را هر چه بیشتر گسترش دادند و وجود منابع عظیم نفت باعث اهمیت روزافزون منطقه خلیج فارس در جنگ اول و دوم جهانی گردید و در این دوران نیز منطقه خلیج فارس بازیچه رقابت استعماری قرار گرفت و به لحاظ اقتصادی و نظامی مورد توجه قدرت های برتر قرار گرفت . در دوران جنگ سرد نیز منطقه خلیج فارس با توجه به نزدیکی به قطب رقیب یعنی کمونیسم شوروی به عنوان یکی از مناطق حائل و تاثیر گذار بر سیاست های دو بلوک قدرت مورد توجه قرار داشت و هر یک از قدرت های درگیر جنگ سرد برای تاثیرگذاری بر دیگری ، به گسترش روابط و نفوذ خود با کشورهای منطقه و کشورهای همجوار منطقه می پرداخته است .
پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نه تنها از اهمیت این منطقه نکاست ، بلکه آن را بیشتر از گذشته در مرکز توجه جهانی قرار داد . متاسفانه در بیست سال گذشته چند جنگ گسترده و عظیم در منطقه به وقوع پیوست که اکثر آنها بعد از پایان جنگ سرد اتفاق افتاده است . در تمام جنگ هایی که صورت گرفته رقابت ها و مطامع فرامنطقه ای مستقیم و غیر مستقیم عامل اصلی شعله ور شدن این جنگ ها بوده است . جنگ اول حمله عراق به جمهوری اسلامی ایران در سال 1980 بوده که با تشویق و کمک سایر دولت های منطقه خلیج فارس و دولت های غربی و به خصوص ایالات متحده آمریکا انجام شد و به مدت 8 سال منطقه را دچار مخاطره نمود . جنگ دوم که با اشغال کویت توسط عراق شکل گرفت در سال 1990 بود که ایالات متحده به بهانه رفع تجاوز از کویت آن را هدایت نمود و جنگ سوم هم توسط آمریکا و متحد سنتی آن یعنی انگلستان علیه عراق در سال 2002 طراحی شد و با یک لشکر کشی عظیم و گسترده نظامی به منطقه همراه بود ، که همه این جنگ ها موجبی برای ایجاد نا امنی و عدم امنیت در منطقه شده است . مسلّماً همه این تحرکات و جنگ ها را باید در چارچوب اهمیت منطقه خلیج فارس در ابعاد مختلف ژئوپلتیک ،ژئو استراتژیک و ژئواکونومیک آن مشاهده کرد .
البته در چنین شرایطی بقاء و رفاه مردم منطقه خلیج فارس به چگونگی برداشت ها و عمل دولت های این منطقه ، نه تنها در روابط درون منطقه ای بلکه در روابط فرامنطقه ای آنها نیز بستگی زیادی دارد . اما همین مسئله جای سئوال دارد و آن این است که چرا امنیت دسته جمعی در منطقه خلیج فارس شکل نمی گیرد که تمام کشورهای حاشیه آن عضو آن باشند و نیز از اقدامات نیابتی برای قدرت های فرامنطقه ای به دور باشد ؟
هدف اصلی این مقاله پاسخگویی به این سئوال است که علت یابی نماید که چرا چنین امنیت دسته جمعی در منطقه شکل نمی گیرد . درست است که در این عدم شکل گیری اتحاد منطقه ای عوامل درون منطقه ای و برون منطقه ای تاثیرات زیادی دارند اما بازیگران فرامنطقه ای نیز به فکر ایجاد ، گسترش و برانگیختن عوامل واگرایی میان دولت های منطقه هستند .
در این مقاله با فرض اینکه عوامل مختلف درون منطقه ای و برون منطقه ای فراوانی بر عدم شکل گیری اتحاد منطقه ای و امنیت دسته جمعی در منطقه خلیج فارس تاثیر دارند آنها را در سه سطح ملی ، منطقه ای و فرامنطقه ای (بین المللی ) مورد بررسی قرار می دهد .
تعریف امنیت :
امنیت در لغت ، حالت فراغت از هرگونه تهدید یا حمله و یا آمادگی برای رویارویی با هر تهدید و حمله را گویند . در اصطلاح سیاسی و حقوقی به صورت " امنیت فردی " ، " امنیت اجتماعی " ، " امنیت ملی " و " امنیت جمعی یا بین المللی " به کار برده می شود . بنابراین امنیت به معنی در امان بودن از خطر و نداشتن ترس و نیز آسودگی خیال و آرامش خاطر داشتن است .
مفهوم امنیت دسته جمعی :
مفهوم امنیت دسته جمعی از آغاز تاسیس سیستم جدید کشورها مطرح گردید و سابقه آن به موافقتنامه صلح وستفالیا باز می گردد . این نظریه در سال 1930 هنگامیکه جامعه ملل به منظور همکاری فکری کنفرانسی را با موضوع امنیت دسته جمعی برگزار نمود ، مطرح گردید . در آن دوران ویلسون رئیس جمهور آمریکا یکی از بانیان اصلی طرح گسترده تر این مفهوم بود و بعدها تلاش نمود تا برای آن اصول و ساز و کاری طراحی نماید . طرفداران امنیت دسته جمعی معتقدند نظریات آنها راه حلی قطعی برای پیشگیری از وقوع جنگ نمی باشد اما این نظریه برای شکل دهی به نمادهایی که امنیت دسته جمعی را تقویت می کند از بروز رقابت های همه جانبه و افراطی بین کشورها جلوگیری می نماید . منطق اساسی امنیت دسته جمعی دو وجهی است . اول مکانیسم موازنه که در چارچوب امنیت دسته جمعی فعالیت می کند و باید مانع از جنگ شده و در مقایسه با مکانیسم های موازنه که در یک محیط هرج و مرج گونه فعال است و با قدرت جلوی تجاوز را بگیرد . دوم سازمان امنیت دسته جمعی با نهادینه کردن همه بر ضد یکی به ایجاد نوعی محیط بین المللی کمک می کند که در آن ثبات به جای رقابت از طریق همکاری ایجاد خواهد شد . نظام امنیت دسته جمعی در طول یک پیوستار از یک سازمان امنیت دسته جمعی ایده آل گرفته تا یک سازمان امنیت دسته جمعی قابل قبول را شامل می شود . این سازمان ها از نظر تعداد اعضاء دامنه جغرافیایی ، ماهیت تعهد نسبت به اقدام جمعی متغیر و متنوع هستند . (1)
در مجموع اصول ، معیارها ، ویژگیها و در نهایت ملزومات شکل گیری و استمرار حیات یک نظام امنیت دسته جمعی را می توان در محورهای زیر خلاصه کرد :
1- نظام امنیت دسته جمعی مستلزم پذیرش و تعهد به اصل همه برای یکی ، از کشورهاست که در چارچوب مکانیسم خود تنظیمی و هماهنگ با سایر اعضاء به نفع یکدیگر وارد عمل می شوند .2-تصمیم گیری درنظام امنیت دسته جمعی مبتنی بر اتفاق آراست و کلیه اعضا باید از حق رای مساوی برخوردار باشند.3- نظام امنیت دسته جمعی نباید در اثر نیاز به طراحی یا اقدام علیه یک تهدید خارجی ادراک شده مشخص و ایجاد شود بلکه باید به منظور واکنشی به تهدیدات احتمالی غیر دقیق طراحی گردد.4- هر اندازه حوزه فعالیت و دربر گیرندگی نظام امنیت دسته جمعی گسترده تر باشد به نوع ایده ا ل آن نزدیک تر می شویم .5- یکی از شروط و ملزومات شکل گیری این نظام حاکم نبودن روح خصومت و دشمنی بر نظام امنیت دسته جمعی است . 6- غیر قابل تفکیک بودن امنیت در نظام امنیت دسته جمعی از ویزگی های این نظام است . 7- اهداف و وظایف نظام امنیت دسته جمعی را می توان در قالب سه مجموعه : حفظ صلح و احیای صلح وایجاد صلح قرار داد. (2)
. . در روابط بین الملل و تشریح چگونگی روابط میان دولتهای مختلف مکاتب واقع گرایی و آرمانگرایی و نهادگرایی در زمینه های مختلف روابط میان دولی به نظریه پردازی پرداخته اند و هر سه نظریات مختلفی را درباره امنیت و چگونگی استقرار آن در میان کشورهای مختلف ارائه نموده اند
دیدگاه واقع گرایان از امنیت :
. نظریه واقع گرایی ریشه در اندیشه سیاسی افرادی چون ماکیاول ، هابر ، والترلیمپن و مورگنتا دارد نظریه واقع گرایی همانند آرمان گرایی ، نظریه ای هنجاری و واجد سمت گیری سیاست گذار است ، البته هواداران این نظریه مدعی هستند که تجزیه و تحلیلی مبتنی بر چارچوبه ای نظری ارائه می کنند که ماخوذ از تاریخ نظام بین المللی ، به ویژه دوران توازن قدرت کهن اروپاست . نظریه واقع گرایی تا حدودی نماینده نقد آرمانگرایی است که تاکید هنجاری آن بر امکان تغییر نظام دولت های ملی به مدد حقوق و سازمان های بین النللی قرار دارد .واقع گرایی درست بر خلاف آرمانگرایی این فرض را مطرح می سازد که چشم انداز ایجاد تحولی بارز وبنیادین در نظام بین المللی چندان نوید بخش نیست . نظام بین المللی را نیروهای زیادی شکل داده اند که بسیاری از آنها تغییر نیافته و تغییر ناپذیرند . بر خلاف آرمانگرایی ، واقع گرایان معتقدند که هیچ گونه همنوایی اساسی میان کشورها وجود ندارد و برعکس ، اعتقاد دارند که دولت های ملی غالباً اهداف ملی متعارضی را تعقیب می کنندکه برخی از آنها ممکن است به جنگ بینجامد (3)
نظریه پردازان واقع گرا چنین فرض می کنند که برخی عوامل عمدتاً تغییر ناپذیرند همچون جغرافیا و سرشت رفتار بشر ، نحوه رفتار بین المللی را تعیین می کنند ، بر خلاف آرمانگرایان ، واقع گرایان بر آن هستند که طبیعت بشر اساساً ثابت است یا دست کم به راحتی قابل تغییر نیست . آنها معتقدند طبیعت انسان بر اثر آموزش های سیاسی تغییرات چندانی نمی کند و انسان شرور ، گناهکار و قدرت طلب است . بر اساس نظریه واقع گرایی ، طبیعت بشر ذاتاً خوب یا کمال پذیر نیست . وظیفه دولتمردان ترتیب دادن چهارچوبی سیاسی است که در داخل آن بتوان تمایل بشر به درگیر شدن در منازعات را به حداقل رساند . نویسندگان واقع گرا عموماً بر این نکته توافق دارند که موقعیت مکانی یک دولت بر توانایی های ملی و سمت گیری سیاست خارجی آن تاثیر می گذارد ، آنها می گویند جغرافیا به گزینه های موجود برای دولت ها شکل می بخشد و بر انتخاب های دولت در زمینه های سیاست خارجی محدودیت هایی را اعمال می کند
بر اساس نظر آنها سیاست ، تابع فلسفه اخلاق نیست ، برعکس ، نظریه سیاسی ، ماخوذ از روحیه سیاسی و تجربه تاریخی است . و سرانجام واقع گرایان در پی ایجاد سازش میان منافع ملی و آرمان های فوق ملی هستند ، البته مطابق مفروضات نظریه واقع گرایی ، منافع ملی بر آرمان های فوق ملی برتری دارند یا اینکه باید داشته باشند . در نظر آنها امنیت بیشتر در مقوله نظامی آن متبلور می شود و افزایش توان نظامی موجب می شود که تهدیدهای خارجی نتواند کشوری را از پیشبرد منافع خود باز دارد ، بلکه برای آن کشور امنیت و ثبات را به ارمغان می آورد و در مجموع نظریات واقع گرایان در مورد امنیت دارای چنین دیدگاه هایی می باشد . اول اینکه امنیت نظامی هدف اصلی دولت هاست . دوم اینکه امنیت نظامی بر همه چیز حتی مسائلی که با موضوع امنیت نظامی ارتباط ندارد ، نیز سیطره دارد . سوم اینکه مسائل سیاسی تابع مصالح امنیت نظامی است .
دیدگاه آرمان گرایان از امنیت :
مبانی نظری این مکتب برگرفته از نظرات « کانت »و « ویلسون » می باشد و بر خلاف واقع گرایان بشر را ذاتاً خوب و خیر خواه می دانند و نظر خوشبینانه ای نسبت به جامعه بین المللی ، اصول اخلاقی ، حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی در روابط بین المللی دارند (4)آنها بر خلاف واقع گرایان ، بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه می دانند . آنها روابط کشورها در صحنه بین الملل را که بر اساس تضاد و بر سر منافع ، بلکه بر اساس همکاری برای تحقق صلح و امنیت بین المللی می دانند. آنها امنیت را تنها در بعد نظامی آن بررسی نمی کنند بلکه معتقد هستند که وقتی که قوانین و هنجارهای بین المللی توسط دولت ها و سازمانهای بین المللی مورد توجه و اجرا قرار گیرد ، طبیعتاً امنیت هم شکل می گیرد و احتیاج به تجهیز وسایل نظامی در راستای ایجاد امنیت نمی باشد . بنابراین آنها معتقد هستند که روابط متقابل و همکاری میان دولتها باعث ایجاد امنیت می گردد.
دیدگاه نهاد گرایان از امنیت :
نظریات این گروه را به « گروسیوس » نسبت می دهند برداشت آنها حد وسط مکاتب فکری واقع گرایان و آرمانگرایان است . آنها معتقدند که امنیت منحصراً رقابت آمیز نیست همانند نظر واقع گرایان و نه منحصراً مبتنی بر همکاری است همانند نظر آرمانگرایان ، چرا که روابط میان دولت ها تلفیقی از رقابت و همکاری است . (5)
این گروه معتقد هستند که دولت ها با تعاملاتی که با هم دارند ملزم به همکاری با یکدیگر هستند به این ترتیب دولت ها نه به عنوان رقیب و دشمن بلکه به مثابه شرکایی برای دست یابی به امنیت و رفاه بیشتر همکاری با یکدیگر را ضروری می دانند . این نظریه بیشتر از طریق محققینی مانند «میترانی» ، « ارنست هاس » تشریح و تبیین شده است و در قالب همگرایی عنوان نموده اند . همگرایی فرایندی است که طی آن واحد های سیاسی به صورت داوطلبانه از اعمال اقتدار نام خویش برای رسیدن به هدف های مشترک صرف نظر کرده از یک قدرت فوق ملی پیروی می کنند انگیزه اصلی دولت ها برای چنین همکاری ، دسترسی آنها به منافع و امکاناتی است که قبل از ورود به فرایند همگرایی دست یافتن به آن برایشان غیر ممکن است . آنها معتقدند که واحد های سیاسی هر یک جداگانه قادر به تامین نیازهای اساسی جامعه خود نیستند ، و برای تامین این خواسته ها می بایست وارد عرصه همکاری بین المللی شوند . همین امر همکاری های گسترده ای را میان دولت های ملی ایجاب می کند که این همکاری و وابستگی متقابل به عامل عمده ای برای کاهش تشنجات و استقرار صلح تلقی می شود . (6) (قسمت اول)