سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علمی، سیاسی، فرهنگی ،اجتماعی....خدمات و توسعه فناوری; اطلاعات

دستفروش فقیر روستایی که کارافرین گردشگری ایران شد(عباس برزگر)

 گزارش نامه، قصه زندگی‌اش بیشتر از آنکه به واقعیت شباهت داشته باشد به فیلم و افسانه می‌ماند. دستفروش فقیر روستایی که تنها روزی سه‌هزارتومان درآمد دارد در یک شب بارانی و تاریک، شانس در خانه‌اش را می‌کوبد و درآمدش را به روزی شش‌میلیون‌تومان در روز می‌رساند. عباس برزگر 37ساله که روزی در انشای دوران کودکی‌اش نوشته بود دوست دارد در آینده شغل پادشاهی! داشته باشد و مورد تمسخر همکلاسی‌های فقیرش قرار گرفته بود حالا در روستای بزم استان فارس از طریق گردشگری برای خودش پادشاهی شده است، آنطور که عباس برزگر به «شرق» گفته است، چندی پیش گروهی از هالیوود به محل سکونتش آمدند و قرارداد ساخت فیلمی براساس زندگی‌اش را با او به امضا رساندند. این فیلم هم‌اکنون در حال ساخت است و چندی دیگر در سینماهای جهان اکران خواهد شد. در همین رابطه «شرق» گفت‌وگویی با او دارد که در ادامه می‌خوانید:


‌روایت‌های مختلفی از حادثه آن شب خوانده‌ام. خودت بگو دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

در یک شب بارانی و تاریک در روستایمان به دو گردشگر خارجی و مترجمشان برخوردم که بی‌نهایت خسته و سرگردان و کلافه بودند. آنها را به خانه‌مان دعوت کردم. شامی که درخور دو میهمان خارجی و غریبه باشد نداشتیم و مجبور شدم همان سفره فقیرانه خودمان را برایشان پهن کنم و همان دمپختک گوجه‌فرنگی که همسرم برای خودمان پخته بود، برایشان بیاورم. بعد هم آنها را به یک چای آتشی دعوت کردیم و تنها رختخواب‌های خانه را برای میهمانان خارجی‌مان مهیا کردیم و خودمان روی زمین خوابیدیم. قبل از خواب متوجه شدم یکی از آن خارجی‌ها که پسر جوان 20 ساله‌ای بود بسیار ناراحت و پکر است. از مترجمشان علت ناراحتی‌اش را پرسیدم و اینکه آیا در خانه ما به او خوش نمی‌گذرد؟ مترجم جواب داد که فردا تولد این پسر جوان است و او از اینکه از خانه و کشور و خانواده‌اش دور است غمگین است. در همین هنگام دختر و پسر کوچکم که شاهد گفت‌وگوی ما بودند نقشه جالبی کشیدند که باعث شد میهمانانمان بسیار هیجان‌زده و خوشحال شوند...


‌و نقشه آنها چه بود؟

علی و زهرا فردای آن روز قلکشان را شکستند و تمام پول آن را به راننده آژانس روستا سپردند تا از شیراز برایشان کیک کوچکی بخرد. آنها سپس میز چرخ خیاطی مادرشان را برداشتند و با پهن کردن قشنگ‌ترین ملحفه گلدار خانه روی آن جشن تولد کوچکی برای آن پسر خارجی گرفتند و اسباب‌بازی‌های خودشان را به او هدیه دادند. این موضوع به‌قدری پسر خارجی را هیجان‌زده کرد که شروع به فیلمبرداری از این صحنه کرد. بعدها متوجه شدیم پدر آن پسر کارگردان تلویزیون است و مادرش روزنامه‌نگار است و آنها این موضوع را رسانه‌ای کرده‌اند و خارجی‌های زیادی خواستار سفر به ایران و حضور در خانه ما شده‌اند.


‌این موضوع را از کجا متوجه شدی؟ آن خارجی‌ها دوباره با شما ارتباط برقرار کردند؟

نه. یک روز از سازمان میراث‌فرهنگی با من تماس گرفتند و گفتند باید خانه‌ات را به یک هتل روستایی تبدیل کنی چون در دنیا مشهور شده‌ای و بعد ماجرا را برایم تعریف کردند.


‌منظورشان از هتل روستایی چه بود؟ چقدر برای این کار هزینه کردی؟

هزینه خاصی نکردم. آنها تنها می‌خواستند میهمانان خارجی را مثل فامیل خودم در خانه‌مان بپذیرم و با همان روش و سبک و سیاق از آنها پذیرایی کنم. درواقع میهمانان خارجی می‌خواستند چند روز زندگی به‌سبک روستاییان ایران را تجربه کنند و همان سادگی، صفا و محبت را درک کنند.


‌در حال حاضر روستاییان زیادی دیده‌ام که خانه‌شان را به گردشگران کرایه می‌دهند تفاوت عباس برزگر با آنها چیست؟

تفاوت عباس برزگر این است که کاری نمی‌کند تا میهمانانش تصور کنند او این کارها را برای پول و انعام انجام می‌دهد. تفاوتش این است که سر میهمانانش کلاه نمی‌گذارد متاسفانه برخی با تصور اینکه گردشگران خارجی هستند یا حتی اهالی یک شهر دیگرند تا می‌توانند نرخ‌ها را چند برابر می‌گیرند و جیب میهمان را خالی می‌کنند این موضوع تاثیر خیلی بدی بر روی صنعت گردشگری دارد و درآمدزایی در این حوزه را کاهش می‌دهد. عباس برزگر در دهکده گردشگری‌اش به هیچ عنوان انعام هم نمی‌گیرد و به دیگران هم اجازه این کار را نمی‌دهد و غیراز هزینه اقامت در هتل روستایی‌اش هیچ پول اضافه‌ای از گردشگران دریافت نمی‌کند. عباس برزگر با مرغوب‌ترین و بهداشتی‌ترین موادغذایی از میهمانانش پذیرایی می‌کند. من برای میهمانانم چند دقیقه پیش از غذا از مزرعه‌ام سبزی تازه می‌چینم و 10 دقیقه قبل از صبحانه از کندو عسل تازه درمی‌آورم و... گویا عزیزترین میهمانانم آمده‌اند. این صداقت گردشگران را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. در واقع پولی که با صداقت و درستکاری به دست می‌آید برکت پیدا می‌کند و رمز موفقیت عباس برزگر هم همین است.


‌جاذبه گردشگری خانواده برزگر تنها به نوع پذیرایی‌شان است؟

خیر من گردشگران را به تماشای نان‌پختن و علف‌چیدن و میوه‌چینی روستاییان می‌برم. آنها را حتی به عروسی‌های روستایی می‌برم و در حنابندان و مراسم ایرانی شرکتشان می‌دهم علاوه بر این گردشگران خارجی را به سیاه چادرهای عشایری می‌برم و از آنها با دوغ و شیر تازه پذیرایی می‌کنم و...


‌گویا اولین تور عشایری ایران را هم راه‌اندازی کرده‌ای؟

همین‌طور است. من با تجربه‌ای که به دست آوردم متوجه شدم که گردشگران خارجی بیش از هرچیز در مورد شیوه‌های زندگی ایرانی کنجکاوند و تفاوت‌های فرهنگی‌مان. آنها نیامده‌اند که آدم‌ها و زندگی‌هایی شبیه خودشان ببینند. آنها بیش از هرچیز مشتاق هستند تا ایرانی‌های اصیل را ببینند و عشایر به‌عنوان یک شیوه بکر و دست‌نخورده زندگی ایرانی، برای آنها جذابیت زیادی دارد بنابراین تور گردشگری عشایر را راه‌اندازی کردم و توانستم برای 9‌هزار جوان روستایی و عشایر منطقه‌مان کارآفرینی کنم و به‌عنوان برترین کارآفرین صنعت گردشگری کشورمان شناخته شوم. علاوه بر این نام من و خانواده‌ام در کتاب راهنمای گردشگری یونسکو نیز به چاپ رسیده است.


‌کمی هم در مورد دهکده گردشگری‌ات توضیح بده.

دهکده گردشگری عباس برزگر متشکل از چند خانه روستایی با 1200 متر مساحت است که سه اتاق آن با 700 سال قدمت و طراحی به سبک زندگی روستایی ایران در 700 سال قبل گران‌ترین اتاق‌های این دهکده به شمار می‌آیند. غیراز این در این دهکده مزرعه، دامداری، باغ میوه، فروشگاه صنایع دستی عشایر، فروشگاه داروهای گیاهی و عرقیات گیاهی هم وجود دارد و محصولات غذایی میهمانان به صورت مستقیم از این مزارع و دامداری‌ها تامین می‌شوند.


‌کرایه اتاق‌هایتان چقدر است؟

شبی 600 یورو کرایه این اتاق‌هاست و سالی 8‌هزار گردشگر به دهکده ما می‌آیند. البته تمام این کرایه‌ها به جیب من نمی‌رود و بین تمام اهالی روستای بزم که در پذیرایی از میهمانان به من کمک می‌کنند تقسیم می‌شود. من حتی سعی می‌کنم برای خرید مایحتاج میهمانانم از تمام مغازه‌های روستا خرید کنم که سود حاصل از آن به جیب همه برود.


‌وقتی دهکده میهمان ندارد چه می‌کنی؟

مثل تمام روستاییان در مزرعه و دامداری‌ام مشغول می‌شوم.


‌یعنی شغل قبلیت را به طور کامل رها نکردی؟

قبلا دستفروش بودم با روزی سه‌هزارتومان درآمد. مزرعه و دامداری نداشتم.


‌بچه که بودی دوست داشتی چه‌کاره شوی؟

(می‌خندد) یک روز در انشای دوره بچگی‌ام نوشته بودم دوست دارم در آینده شغل پادشاهی داشته باشم و همه مرا مسخره کردند. من همیشه آرزوهای بزرگی برای خودم داشتم ولی فقر خانواده‌ام هیچ‌گاه اجازه نداد به آن آرزوها برسم و تحصیل را در دوره ابتدایی رها کردم.


‌بچه‌هایت چه؟ آنها این شغل را ادامه می‌دهند؟

بچه‌هایم بارها به‌عنوان کوچک‌ترین راهنمایان گردشگری ایران مورد تشویق قرار گرفتند و یک دانشگاه در فرانسه به دخترم زهرا دکترای افتخاری گردشگری اعطا کرد و آنها از دست احمدی‌نژاد هم لوح تقدیر و جایزه گرفتند. آنها در حال حاضر در دهکده گردشگری‌مان از میهمانان پذیرایی می‌کنند اما در آینده هم تصمیم دارند همین رشته را در دانشگاه بخوانند.


‌آموزشی در زمینه هتلداری هم دیده‌ای؟

بله بعد از آنکه کارم بالا گرفت از دکتر ملک‌زاده، معاون گردشگری کشور خواهش کردم مرا به خارج از کشور بفرستند تا در این زمینه آموزش ببینم و آنها مرا به آلمان فرستادند و دوره آموزشی کوتاه‌مدتی در آنجا پشت‌سر گذاشتم.


‌میراث‌فرهنگی چقدر برای توسعه کارت به تو کمک کرد؟

کمک قابل‌توجهی نکرد. آنها حتی به دلیل کم‌سوادبودنم به من مجوز گردشگری نمی‌دادند تا اینکه بعد از آنکه اروپایی‌ها ما را مورد تشویق قرار دادند و 36 شبکه تلویزیونی جهان با من مصاحبه کردند راضی شدند که به من مجوز گردشگری بدهند.


‌گویا ماجرای زندگی‌ات هم مورد استقبال فیلمسازان زیادی قرار گرفته است؟

بله دو مستندساز کشورمان به نام آقایان گنجی و عبدی‌پور دو فیلم جداگانه از زندگی من تهیه کردند و به‌تازگی هم یک گروه از هالیوود به روستایم آمدند و با پرداخت مبلغی از من اجازه گرفتند تا فیلم زندگی‌ام را بسازند.


‌خودت در فیلم هالیوودی‌ها بازی می‌کنی؟

خیر، بازیگران خارجی نقش من و خانواده‌ام را ایفا خواهند کرد و این فیلم در قاهره مصر فیلمبرداری خواهد شد.